معنی لکنت ناگهانی

حل جدول

لکنت ناگهانی

تپق


لکنت زبان ناگهانی

تپق


لکنت ناگهانی زبان

تپق


لکنت

گرفتگی زبان

تپق


ناگهانی

اتفاقی، یکباره، تصادفی

لغت نامه دهخدا

لکنت

لکنت. [ل َ ک َ] (ص) کلته. فرسوده. عاجز. از کار مانده. لکنته. لکنتی: اسبی لکنت یا شمشیری لکنت و غیره.

لکنت. [ل ُن َ] (ع اِمص) لکنه. گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند. (غیاث). درماندن به سخن. (منتهی الارب). لکن. لکنونه. لکونه. کندی زبان. کندزبانی. از کارماندگی. کلته. زبان شکستگی. عی ّ در لسان. گرفته زبانی. درماندگی در سخن. شکستگی زبان. تهتهه. (منتهی الارب): تهته، لکنت کردن. تختخه، لکنت زبان. تلاکن، لکنت کردن با خود تا مردم خندند. (منتهی الارب).
- زبانش به لکنت افتادن، به تِت و پِت افتادن.


ناگهانی

ناگهانی. [گ َ] (ص نسبی) فجائی. بی مقدمه. سریع. (یادداشت بخط مؤلف).
- بلای ناگهانی، بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی، مرگ مفاجاه. (ناظم الاطباء):
می چاره ٔ مرگ ناگهانی است
سرمایه ٔ عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی.

فرهنگ معین

لکنت

(لُ نَ) [ع. لکنه] (اِمص.) گرفتگی زبان.

فرهنگ عمید

لکنت

گرفتن زبان هنگام حرف زدن،
کندزبانی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

لکنت

زبان‌پریشی، زبان‌گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی‌زبان، من‌ومن

فرهنگ فارسی هوشیار

لکنت

گرفتگی زبان

واژه پیشنهادی

لکنت

تپق

فارسی به آلمانی

لکنت

Stotterer

معادل ابجد

لکنت ناگهانی

637

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری